چه احمقانه می رسم به دست های خیس تو به چشم های شاعر و نگاه دل نویس تو
چه پر دروغ می رود ، از این افق نگاه تو چه ساده می شوند باز دروغ ها رئیس تو
مرا به بی نگاهی ات اسیر می کنی و من کلافه ام دوباره از صدای هیس هیس تو
چه شعر ها که گفته ام برای چشم های تو برای بی خیالیت و سایه ی خسیس تو
چه فایده که گوش تو ندیده شعرهای من تو شاعر دروغ ها ؛دروغ ها انیس تو
چه احمقم به دام تو ، چه احمقانه خام تو دروغ ها به کام تو ، زبان دروغ ریس تو
....
دوباره می نویسمت ولی نه خیس و ماندنی دوباره می نویسم از دوروئی سلیس تو
نظرات شما عزیزان:
|